ساعت 8.5 شبه.
موبایلم زنگ می زنه.
اسمِ مریم افتاده رو گوشیم.
شاگردمه. یه دخترِ 10-11 ساله.
نمی دونم چیکار داره اما گوشی رو برمی دارم.
: الو سلام.
: سلام خانوم. منم مریم.
نمی دونه که اسمش رو گوشیه من Save.
: سلام. خوبی؟
: مرسی خانوم. خانوم! من رفتم تو اینترنت، بعد یه چیزی رو تو وُرد کپی کردم، حالا می خوام اینو پاک کنم.
: یعنی ذخیره اش هم کردی؟
: آره خانوم. ازش پرینت گرفتم اما حالا می خوام از تو وُردم پاک شِه. این هِی میاد. نمی خوام که بیاد.
یه لحظه فکر می کنم که حتماً حالا که پرینت کرده، دیگه احتیاجی به اون فایل نداره. واسه همین شروع می کنم ازش سؤال
رسیدن.
: خُب! حالا اول وُردت رو ببند.
: بستم خانوم.
: حالا فایلت رو باز از کجا باز می کنی؟ باز کن.
: مثِ همون موقع دیگه. از تو منوی Start.
: نه. فایلت کجاست؟
: کجاست؟
: فایلت رو کجا Save کردی؟
: چی؟ کجا Save کردم؟
: آره. کجا ذخیره اش کردی؟ رو دسکتاپت؟ تو MyComputerاِت؟ تو یه پوشه ای واسه خودت؟ کجا؟
: رو دسکتاپمه خانوم.
: خُب! اسمش چیه؟
: اسمش؟
: آره. چه اسمی واسش گذاشتی؟ مریم؟ یا مثلاً اینترنت؟ اسمش چیه؟
: نه خانوم. اینترنت نذاشتم. اسمش همون وُرده.
یه لحظه شک می کنم که اصلاً تا این جا فهمیده باشه که چی گفتم. واسه همین یه سؤال دیگه ازش می پرسم که مطمئن بشم فهمیده که من چی می گم.
: خُب! اون فایلتو بازکن. همون که می گی رو دسکتاپته.
: باشه خانوم.
یهو یه صدا پشت صحنه میاد و مریم سلام می کنه.
بعد همون صدای پشت صحنه که صدایِ یه مَرد هم هست می گه؟
: اینا چیه؟
: پرینت گرفتم بابا.
انگار صدای پشت صحنه جلوتر میاد. صدا بلندتر می شه و می گه.
: اینا چیه؟
صدای مریم یه جوری التماس آمیز و اشک آلود.
: هیچی بابا بِده.
صدا عصبانی تر از قبل.
: می گم اینا چیه؟
: هیچی.
: بده بابا. هیچی.
بوق بوق بوق ...
مریم گوشی رو قطع می کنه.
موبایلم زنگ می زنه.
اسمِ مریم افتاده رو گوشیم.
شاگردمه. یه دخترِ 10-11 ساله.
نمی دونم چیکار داره اما گوشی رو برمی دارم.
: الو سلام.
: سلام خانوم. منم مریم.
نمی دونه که اسمش رو گوشیه من Save.
: سلام. خوبی؟
: مرسی خانوم. خانوم! من رفتم تو اینترنت، بعد یه چیزی رو تو وُرد کپی کردم، حالا می خوام اینو پاک کنم.
: یعنی ذخیره اش هم کردی؟
: آره خانوم. ازش پرینت گرفتم اما حالا می خوام از تو وُردم پاک شِه. این هِی میاد. نمی خوام که بیاد.
یه لحظه فکر می کنم که حتماً حالا که پرینت کرده، دیگه احتیاجی به اون فایل نداره. واسه همین شروع می کنم ازش سؤال
رسیدن.
: خُب! حالا اول وُردت رو ببند.
: بستم خانوم.
: حالا فایلت رو باز از کجا باز می کنی؟ باز کن.
: مثِ همون موقع دیگه. از تو منوی Start.
: نه. فایلت کجاست؟
: کجاست؟
: فایلت رو کجا Save کردی؟
: چی؟ کجا Save کردم؟
: آره. کجا ذخیره اش کردی؟ رو دسکتاپت؟ تو MyComputerاِت؟ تو یه پوشه ای واسه خودت؟ کجا؟
: رو دسکتاپمه خانوم.
: خُب! اسمش چیه؟
: اسمش؟
: آره. چه اسمی واسش گذاشتی؟ مریم؟ یا مثلاً اینترنت؟ اسمش چیه؟
: نه خانوم. اینترنت نذاشتم. اسمش همون وُرده.
یه لحظه شک می کنم که اصلاً تا این جا فهمیده باشه که چی گفتم. واسه همین یه سؤال دیگه ازش می پرسم که مطمئن بشم فهمیده که من چی می گم.
: خُب! اون فایلتو بازکن. همون که می گی رو دسکتاپته.
: باشه خانوم.
یهو یه صدا پشت صحنه میاد و مریم سلام می کنه.
بعد همون صدای پشت صحنه که صدایِ یه مَرد هم هست می گه؟
: اینا چیه؟
: پرینت گرفتم بابا.
انگار صدای پشت صحنه جلوتر میاد. صدا بلندتر می شه و می گه.
: اینا چیه؟
صدای مریم یه جوری التماس آمیز و اشک آلود.
: هیچی بابا بِده.
صدا عصبانی تر از قبل.
: می گم اینا چیه؟
: هیچی.
: بده بابا. هیچی.
بوق بوق بوق ...
مریم گوشی رو قطع می کنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر