دیشب فقط یه قدم مونده بود که دیگه الان نتونم بنویسم.
داشتم از کلاس می اومدم خونه،
تو کوچه های مجتمع بودم،
خلوت بود و آروم،
یهو دیدم چه صدایی میاد،
یه پراید نه،
فکر کنم 141 بود،
با سرعت 60-70 تا داشت از روبروم می اومد؛
وسطِ کوچه ای که حداکثر سرعت باید 20 تا باشه.
اصلاً یه لحظه موندم چیکار کنم.
داشتم عرض کوچه رو رد می کردم،
که یهو ظاهر شده بود.
هیچ راهِ گریزی نداشتم.
نه ماشینی،
نه دیواری.
همون وسط وایسادم تا اون راهشو مشخص کنه.
دیدم اگه جُم بخورم بدتره.
با همون سرعت،
بدونِ این که حتا بخواد کَمش کنه با دیدن من،
سرش رو کج کرد و منو دور زد.
دو تا جوون،
نه،
دو تا نوجوون بودن تو ماشین.
خیلی سنشون پایین بود.
باور کن هنوز گواهی نامه هم نداشتن و
بهشون می خورد که ماشینو یواشکی و بی اجازه ی باباهه برداشتن و آوردن بیرون.
مثِ بید داشتم می لرزیدم.
آخه اصلاً انتظار یه همچین چیزی رو نداشتم.
وقتی من اومدم کوچه رو رد کنم،
تا ته کوچه هم هیچ پشه ای پر نمی زد.
خلاصه چیزی نمونده بود دیگه.
داشتم از کلاس می اومدم خونه،
تو کوچه های مجتمع بودم،
خلوت بود و آروم،
یهو دیدم چه صدایی میاد،
یه پراید نه،
فکر کنم 141 بود،
با سرعت 60-70 تا داشت از روبروم می اومد؛
وسطِ کوچه ای که حداکثر سرعت باید 20 تا باشه.
اصلاً یه لحظه موندم چیکار کنم.
داشتم عرض کوچه رو رد می کردم،
که یهو ظاهر شده بود.
هیچ راهِ گریزی نداشتم.
نه ماشینی،
نه دیواری.
همون وسط وایسادم تا اون راهشو مشخص کنه.
دیدم اگه جُم بخورم بدتره.
با همون سرعت،
بدونِ این که حتا بخواد کَمش کنه با دیدن من،
سرش رو کج کرد و منو دور زد.
دو تا جوون،
نه،
دو تا نوجوون بودن تو ماشین.
خیلی سنشون پایین بود.
باور کن هنوز گواهی نامه هم نداشتن و
بهشون می خورد که ماشینو یواشکی و بی اجازه ی باباهه برداشتن و آوردن بیرون.
مثِ بید داشتم می لرزیدم.
آخه اصلاً انتظار یه همچین چیزی رو نداشتم.
وقتی من اومدم کوچه رو رد کنم،
تا ته کوچه هم هیچ پشه ای پر نمی زد.
خلاصه چیزی نمونده بود دیگه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر