واقعاً من نمی دونم چرا منتظرِ یه چیزه عجیب و غریب هستیم تا متعجب شیم و بگیم: «فتبارک الله احسن الخالقین»
ها؟
چرا؟
همین دَمِ ظهری که داشتم صبونه می خوردم،
تو افکارِ خودمم مستغرق بودم،
دیدم دستم،
با تمامِ انگشتهاش،
خیلی ساده و روون،
داره کَرَه رو رو نون می کشه و بعد با لطافت خاصی اون یکی دستم،
روش عسل می ریزه،
تنظیم شده و کم،
که نکنه زمین بریزه یا زیادی بره تو لقمه ام؛
همزمان با اون،
چشمهام داشتن نگاه می کردن که همه چی رو سنسور کنن،
تا مبادا خطایی پیش بیاد،
کنارش بینی ام،
مرتب و منظم،
اکسیژن رو می کشید تو تا خفه نشم،
لقمه ام که حاضر شد،
دستم از باقیِ امکاناتش هم استفاده کرد و اون برد بالا تا دهنم بخوردش؛
حالا هم دارم می خورم،
هم نفس می کشم،
هم دارم لقمه ی بعدی رو حاضر می کنم :)
تازه یه کارِ دیگه هم که از اولش داشتم می کردم،
فکر بود،
مغزم مدام مشغول بود و باهام حرف می زد تا کنارِ سفره تنها نباشم :)
حالا تو بگو،
این تبارک الله نداره؟؟؟!!!
که ما منتظریم این بَشرؤ دو پا،
یه روباط اختراع کنه،
که شیش قرن طول می کشه دستش بره بالا،
تازه از فکرم آزاده،
مگه چیزایی که ما خودمون بهش می گیم بهش فکر کن،
یا دو قدم با ناز برداره و مبادا بخوره زمین،
یا یه لیوان رو یه متر جابه جا کنه،
و بعد ما دهنمون عینِ گاراژ باز بمونه
و بگیم:
«اووووووووووووووووووووواَه
اینو نیگا،
ببین اینا چی درست کردن!!!!!»
هر چی هم که درست کرده باشن،
حتا اگه یه آدمِ راس راسی باشه،
از رو اصلش کپی زدن
و ما اصلشو خالقِ اثر اصلیش رو فراموش کردیم.
خدا راس می گه که هر کی خودش رو شناخت،
خداش رو هم می شناسه،
ما اونو نشناختیم؛
راس می گه که تو خلقت خودمون باید تفکر کنیم
راس می گه.
فتبارک الله احسن الخالقین
حق با خداست.
آره
حق با اونه.
ها؟
چرا؟
همین دَمِ ظهری که داشتم صبونه می خوردم،
تو افکارِ خودمم مستغرق بودم،
دیدم دستم،
با تمامِ انگشتهاش،
خیلی ساده و روون،
داره کَرَه رو رو نون می کشه و بعد با لطافت خاصی اون یکی دستم،
روش عسل می ریزه،
تنظیم شده و کم،
که نکنه زمین بریزه یا زیادی بره تو لقمه ام؛
همزمان با اون،
چشمهام داشتن نگاه می کردن که همه چی رو سنسور کنن،
تا مبادا خطایی پیش بیاد،
کنارش بینی ام،
مرتب و منظم،
اکسیژن رو می کشید تو تا خفه نشم،
لقمه ام که حاضر شد،
دستم از باقیِ امکاناتش هم استفاده کرد و اون برد بالا تا دهنم بخوردش؛
حالا هم دارم می خورم،
هم نفس می کشم،
هم دارم لقمه ی بعدی رو حاضر می کنم :)
تازه یه کارِ دیگه هم که از اولش داشتم می کردم،
فکر بود،
مغزم مدام مشغول بود و باهام حرف می زد تا کنارِ سفره تنها نباشم :)
حالا تو بگو،
این تبارک الله نداره؟؟؟!!!
که ما منتظریم این بَشرؤ دو پا،
یه روباط اختراع کنه،
که شیش قرن طول می کشه دستش بره بالا،
تازه از فکرم آزاده،
مگه چیزایی که ما خودمون بهش می گیم بهش فکر کن،
یا دو قدم با ناز برداره و مبادا بخوره زمین،
یا یه لیوان رو یه متر جابه جا کنه،
و بعد ما دهنمون عینِ گاراژ باز بمونه
و بگیم:
«اووووووووووووووووووووواَه
اینو نیگا،
ببین اینا چی درست کردن!!!!!»
هر چی هم که درست کرده باشن،
حتا اگه یه آدمِ راس راسی باشه،
از رو اصلش کپی زدن
و ما اصلشو خالقِ اثر اصلیش رو فراموش کردیم.
خدا راس می گه که هر کی خودش رو شناخت،
خداش رو هم می شناسه،
ما اونو نشناختیم؛
راس می گه که تو خلقت خودمون باید تفکر کنیم
راس می گه.
فتبارک الله احسن الخالقین
حق با خداست.
آره
حق با اونه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر