دیگه به هیچ قولی اعتمادی نیست؛
نه از نوعِ مردونه اش
و نه از نوع زنونه اش.
یه ماهِ که رسماً منو گذاشته سرِ کار،
حالام از خجالته (که بعید می دونم)
از تنبلیه (که احتمالِ زیادی رو بهش می دوم)
از چیه نمی دونم،
ولی یکی دیگه رو واسطه کرده که کارِ ناتمومش رو تموم کنه.
این ابوالبشر،
یه پولی از ما دستشه،
دو-سه ماه که همه ی موسسه می گفتن، پولتو ایشون گرفتن،
دستِ ایشونه،
برو ازش بگیر و من نرفتم،
گفتم خودش بیاره؛
حالام یه یه ماهی هست که انگارِ مُخِش به دیوار خورده،
زدن تو مُخِش،
متحول شده،
تحول یافته،
چی شده، نمی دونم
اما انگاری فهمیده که پولِ من دستشه،
هی میگه بیا بگیر،
بعد هی یا خودش نمیاد،
یا قرار و عوض می کنه،
یا جواب نمی ده،
یا زنگ می زنه میگه صدا نمیاد؛
بعدِ این همه معطل کردنا،
تازه پولو پنج شنبه ای،
داده دسته یکی دیگه،
ایشونم (البته فرمودن که دلتون نخواد و جایِ همه تون خالی)،
تشریفِ مبارکشون رو برده بودن و قم و
تازه دیشب داشتن می رسیدن و
قرار بوده امروز با بنده تماس بگیرن و
به قولِ خودشون یه جایی قرار بذارن و
پولو تحویل بِدَن؛
که به حمدالله انگار هنوز موفق نشدن تماس برقرار کنن.
حالا تازه یکی ندونه فکر میکنه چند میلیون یا چند میلیار پول دستشونه و باید بیارن بِدَن که دلشون نمیاد؛
ناقابل یه 200 هزار تومنی هست که فکر کنم اگر حیاناً،
این بنده های خدا خواستن و وصول شد،
همه اش رو باید دو دستی بِدَم به مخابرات
واسه این همه مسیج و زنگی که زدم تا هماهنگ کنم این جنابان کِی بیارن امانتی رو بِدَن.
نخواستیم بابا اصلاً.
خوبّ نونِ آدمِ دسته این ابوالبشرها نیست
وگرنه تا حالا دو سه نفر بیشتر رو زمین باقی نمونه بودن
که تهِ ته اش هم احتمالاً یکیشون دخلِ باقی رو می آورد
و خودش می موند و حوضش...
نه از نوعِ مردونه اش
و نه از نوع زنونه اش.
یه ماهِ که رسماً منو گذاشته سرِ کار،
حالام از خجالته (که بعید می دونم)
از تنبلیه (که احتمالِ زیادی رو بهش می دوم)
از چیه نمی دونم،
ولی یکی دیگه رو واسطه کرده که کارِ ناتمومش رو تموم کنه.
این ابوالبشر،
یه پولی از ما دستشه،
دو-سه ماه که همه ی موسسه می گفتن، پولتو ایشون گرفتن،
دستِ ایشونه،
برو ازش بگیر و من نرفتم،
گفتم خودش بیاره؛
حالام یه یه ماهی هست که انگارِ مُخِش به دیوار خورده،
زدن تو مُخِش،
متحول شده،
تحول یافته،
چی شده، نمی دونم
اما انگاری فهمیده که پولِ من دستشه،
هی میگه بیا بگیر،
بعد هی یا خودش نمیاد،
یا قرار و عوض می کنه،
یا جواب نمی ده،
یا زنگ می زنه میگه صدا نمیاد؛
بعدِ این همه معطل کردنا،
تازه پولو پنج شنبه ای،
داده دسته یکی دیگه،
ایشونم (البته فرمودن که دلتون نخواد و جایِ همه تون خالی)،
تشریفِ مبارکشون رو برده بودن و قم و
تازه دیشب داشتن می رسیدن و
قرار بوده امروز با بنده تماس بگیرن و
به قولِ خودشون یه جایی قرار بذارن و
پولو تحویل بِدَن؛
که به حمدالله انگار هنوز موفق نشدن تماس برقرار کنن.
حالا تازه یکی ندونه فکر میکنه چند میلیون یا چند میلیار پول دستشونه و باید بیارن بِدَن که دلشون نمیاد؛
ناقابل یه 200 هزار تومنی هست که فکر کنم اگر حیاناً،
این بنده های خدا خواستن و وصول شد،
همه اش رو باید دو دستی بِدَم به مخابرات
واسه این همه مسیج و زنگی که زدم تا هماهنگ کنم این جنابان کِی بیارن امانتی رو بِدَن.
نخواستیم بابا اصلاً.
خوبّ نونِ آدمِ دسته این ابوالبشرها نیست
وگرنه تا حالا دو سه نفر بیشتر رو زمین باقی نمونه بودن
که تهِ ته اش هم احتمالاً یکیشون دخلِ باقی رو می آورد
و خودش می موند و حوضش...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر