داشتم برگه های ترجمه ام رو نیگاه می کردم،
که یهویی برخوردم به این بیت:
" وقتی که خاکم می کنید،
بهش بگید پیشم نیاد؛
بگید که رفت مسافرت،
شماره ای بِهِم نداد."
عادت دارم،
چیزای جالبی رو که می شنوم،
هر جا،
هر چیزی که دَمِ دستم باشه،
توش یادداشت می کنم.
می دونم،
اینم یکی از هموناس :)
که یهویی برخوردم به این بیت:
" وقتی که خاکم می کنید،
بهش بگید پیشم نیاد؛
بگید که رفت مسافرت،
شماره ای بِهِم نداد."
عادت دارم،
چیزای جالبی رو که می شنوم،
هر جا،
هر چیزی که دَمِ دستم باشه،
توش یادداشت می کنم.
می دونم،
اینم یکی از هموناس :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر