نیامده ام برای دلخوری،
که آمده ام که کسی را دلخور نسازم؛
می نویسم این جا،
نه برای آن که از تو گله کرده باشم،
برای آن که از تو دلگیر نشوم؛
می نویسم از هر چه که مرا شاد می سازد و یا دلهره ای را در سرتاسر وجودم فرو خواهد ریخت؛
می نویسم از تو،
که چگونه تو را برانگیختم و چگونه مرا خشمگین ساختی؛
می نویسم از آنچه دیده ام و شندیده ام؛
از آن چه دنیا با من کرده است و من با آن؛
از آن چه به من ارزانی داشت و من از آن دریغ و یا به عکس همه ی آن چه می انگارم؛
می نویسم
اما نه برای دلخوری،
که برای زلالی روح،
که برای شادی تو،
برای هدیه ی لبخند
...
که آمده ام که کسی را دلخور نسازم؛
می نویسم این جا،
نه برای آن که از تو گله کرده باشم،
برای آن که از تو دلگیر نشوم؛
می نویسم از هر چه که مرا شاد می سازد و یا دلهره ای را در سرتاسر وجودم فرو خواهد ریخت؛
می نویسم از تو،
که چگونه تو را برانگیختم و چگونه مرا خشمگین ساختی؛
می نویسم از آنچه دیده ام و شندیده ام؛
از آن چه دنیا با من کرده است و من با آن؛
از آن چه به من ارزانی داشت و من از آن دریغ و یا به عکس همه ی آن چه می انگارم؛
می نویسم
اما نه برای دلخوری،
که برای زلالی روح،
که برای شادی تو،
برای هدیه ی لبخند
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر